ناگفته های محمود دولت آبادی نویسنده رمان مشهور «کلیدر» از زندگی شخصی اش
محمود دولت آبادی نویسنده رمان های مشهور «کلیدر» و «کلنل» از دشواری های زندگی شخصی خود و امرار معاش با پول قرض الحسنه گفت.
به گزارش هنرنوشت، محمود دولتآبادی نویسنده سرشناس ایرانی و خالق رمان مشهور «کلیدر» دوشنبه ۱۴ تیر به مناسبت روز قلم، میهمان نشست مجازی کلابهاوس فیدیبو شد و در این گفتگوی مجازی درباره دشواری های نویسنده بودن و سختی های زندگی خود گفت.
دولتآبادی روز قلم را یکی از روزهای بزرگ در گذشته تاریخی ما خواند که باید گرامی داشته شود و گفت: اینکه در این دوره نویسندهگان و بهویژه جوانان آن را احیا میکنند، بسیار فرخنده و نیکو است.
وی با اشاره به اینکه «روز قلم، روز بعد از صلح است»، در تفسیر آن بیان کرد: سیزدهم تیرماه (تیرگان) روزی است که آرش کمانگیر با پرتاب تیر مرزهای بین ایران و توران را مشخص میکند و در آن روز عملا صلح برقرار میشود؛ فردای این روز، روز قلم نامگذاری شده است و چنانچه در تمام دنیا نویسندگان و شاعران جدی، همیشه صلح را پاسداری کردهاند، من هم به تاسی از همه نویسندگان این جهان پرآشوب میگویم، روز قلم را بهعنوان روز بعد از صلح گرامی میدارم.
نویسنده زمان «جای خالی سلوچ» ارزش بالای قلم، نوشتن و نویسندگی و گرامیداشت آن را میراث گذشتهگان ما و از زمان عمر خیام دانست و گفت: بهنظر میرسد با وجود شخصیتی مانند خواجهنظامالملک، در وزارت آن امپراتوری بزرگ در زمان خیام، احتمالا روز قلم گرامی داشته میشده است و از خیام خواسته شده، یا خود به صرافت افتاده یک قطعه درباره قلم بنویسد.
پس از اتمام این بخش از سخنان دولتآبادی، نویسندگان و ناشران ودیگر اهالی قلم حاضر در نشست، پرسشهای خود را مطرح کردند.
نویسنده رمان «کلیدر» در پاسخ به سوال یکی از حاضرین درباره کار جدید خود، گفت: ذهن من همیشه در حال کار کردن است. وقتی پشت میز مینشینم، بهطور اجرایی این کار را میکنم، در غیر این صورت هم ذهنم همیشه دنبال کاری است که انجام میدهم. معمولاً تا کاری را انجام ندهم، حرف آن را نمیزنم؛ ولی به هرحال هرگز بیکار نیستم.
وی در تایید این عادت خود، به خاطرهای از زمان نگارش رمان "کلنل" اشاره کرد و گفت: سال ۶۴ که نوشتن کلنل پایان یافت، از همسرم خواستم آن را بخواند؛ وقتی کتاب را خواند از من پرسید این کتاب را کی نوشتی؟! پاسخ دادم وقتی همه خواب هستند من مینویسم و در نتیجه زمانی که شما خواب بودی من این کتاب را نوشتم که البته هنوز در محبس است. شما با من آرزو کنید این کتاب از محبس آزاد شود
دولتآبادی درباره استقبال از آثار او در بازار کتاب و تاثیرگذاری آنان بر مخاطب هم عنوان کرد: همیشه اعتقاد داشتهام آنچه از دل من و در عین سوختگی برمیآید، منطقا باید بر دل دیگری بنشیند. ناچارم بگویم در طول زندگیام چهار بار ضمن کار تا لب مرگ رفته و برگشتهام؛ که ۳ بار آن را در روزگار سپری شده و یک بار آن را در "طریق بسمل شدن" تجربه کردم؛ بنابراین عجیب است اگر خواننده من این حس صادقانه را نگیرد یا نتواند بگیرد؛ که این هم به مخاطب مربوط است. یعنی من آنچه شرط بلاغ است را گفتهام، اینکه دیگری آن حس را بگیرد یا نه، خیلی به من مربوط نیست.
نویسنده کتاب «طریق بسمل شدن» در پاسخ به یکی از حاضرین درباره معیشت نویسنده به بیان بخشی از تجربیات خود پرداخت و گفت: سال ۶۵ یا ۶۶ بود که در دانشگاه کارهایی به من محول میشد که از عهده من خارج بود، بنابراین عذر خواستم، از کار بیرون آمدم، به عبارتی خودم را اخراج کردم و در خانه نشستم. دست بر قضا در همان ایام جلوی چاپ همه آثار من برای بار دوم یا سوم گرفته شد.
او با بیان ایکه نمیدانم آن روزها با وجود خانواده و بچههای کوچک چگونه زندگی را به سر بردم؟ تعریف کرد: مسئولین آنقدر شریف بودند که فکر نکردند آدمی که به هر ترتیب کارش را از دست داده و از طریق آثارش زندگی و معیشت خود را تامین میکند، چه باید بکند؟ خاطرم هست یک ماشین لنسر داشتم و یک روز برادرزاده من به سراغ من آمد و از من خواست که آن را به او بسپارم تا روزها کار کند و غروب برای من پولی بیاورد؛ اما خوشبختانه کار به آنجا نکشید.
نویسنده رمان «کلنل» ادامه داد: همین ایام یکی از دوستان من که اولین نامه را بعد از انتشار کلیدر برای من نوشته بود و بعد آشنا شدیم، به خانه ما آمد و گفت الان حدود چهار سال است که از کار بیرون آمدهای و جلوی آثارت را گرفتند، پس چطور زندگی میکنی؟ پیشنهاد داد با یکی از دوستانش ماهی ۳۰۰ هزار تومان بهعنوان قرض الحسنه بدهند که قبول کردم و یک سالی هم این مبلغ قرض الحسنه بود تا دولت عوض شد و به آثار من اجازه انتشار دادند.
دولتآبادی در ادامه صحبتهایش گفت: آن سوختگی که من از زبان خیام گفتم، فقط در مورد خود قلم نیست، بلکه جوانب آن هم هست. بنابراین اگر کسی در این کشور بخواهد کاری کند که عمرش را روی آن کار بگذارد و بخواهد واقعاً یکدله با جامعه وطن و مردم خودش بدون برتری طلبی زندگی کند، باید بتواند همه این رنج ها را تحمل کند.
این رمان نویس با اشاره به حمایت شهرداریها از اهالی فرهنگ و هنر در کشورهای دیگر؛ گفت: در جاهای دیگر دنیا شهرداریها برای خود نسبت به هنرمندان مسئولیتی تعریف کردهاند، اما در کشور ما چنین نیست. همین چند وقت پیش به شهرداری پیشنهاد دادم جایی در اختیارم بگذارند تا وقتی که زندهام، خانه بیهقی را در تهران پدید بیاورم، که جوابی نگرفتم و فقط به این طرف و آن طرف حواله کردند. آخر سر هم یکی گفت میتوانیم ۲۰ میلیون به شما بدهیم که گفتم اگر میخواستم خم بشوم و چنین پول بردارم، در این عالم پول زیاد بود. من یک نگاه دور دارم من می خواهم خانه بیهقی در تهران پدید بیاید و احیا شود. بنابراین در کشور ما شهرداریها ظاهراً کار دیگری دارند که الحمدلله پروندههایشان هم هست.
دولتآبادی با با اشاره به اینکه اینجا باید یک تنه خود را بالا بکشی و من هیچ باوری به حمایت دولتی و اجتماعی ندارم؛ اضافه کرد: نویسنده در این کشور یعنی دشواری و عبور از دشواریها. اگر توان اینکار را دارید، ادامه دهید اگر توان آن را ندارید به امید اینکه کسی دست شما را بگیرد نباشید. یعنی یا خودتان باید دست به کمر همت بزنید یا اینکه به کسی امید نداشته باشید. یعنی این آقایانی که من در طول این پنجاه سال تجربه کردم، اصلاً مسئلهشان ادبیات و کتاب نبوده و نیست. بنابراین اگر کسی میخواهد در کشور ما نویسنده شود باید پیه این چیزها را به تن خود بمالد.
دولتآبادی در پاسخ به یکی از حاضرین درباره موضعگیریهایی او برای وطن و مخالفت عدهای با این موضعگیریهای او عنوان کرد: من به خودم دروغ نمیگویم. نویسنده نباید به خودش دروغ بگوید نویسنده نقاب ندارد و با قلب و عقلش زندگی میکند. سوال من از کسانی که به من اعتراض داشتند این است که آیا من در طول عمرم -و از ۱۰ سالگی که کار میکنم- جز برای مملکت کار کردهام؟ جز برای زبان فارسی، مردم این مملکت و بیان آنها کاری کرده و مقصدی داشتهام؟ ولله که من هیچ آرزویی جز سربلندی، آزادگی، سلامت، بهداشت، آموزش و پرورش و رشد اجتماعی مملکت و این وطن نداشتهام.
انتهای پیام/