کد خبر : 11022 تاریخ : ۱۳۹۹ شنبه ۱۲ مهر - 11:43
ماجرای پدر و مادری که هر دو تغییر جنسیت دادند! / ترنسکشوال چیست؟ گفتگوی خواندنی با دکتر شهریار کهن زاد که تاکنون بیش از 100 عمل جراحی تغییر جنسیت چه در داخل و چه خارج از ایران انجام داده است، را این جا بخوانید.

به گزارش هنرنوشت، شهریار کهن‌زاد، دارای بورد تخصصی در جراحی کلیه و مجاری/تخصص ویژه در سکس- اورولوژی، درباره تغییر جنسیت و بیماران ترنسکشوال سخن گفت.

 

دکتر کهن‌زاد، تاکنون بیش از ۱۰۰ جراحی تغییر جنسیت از مرد به زن و بیش از ۲۰۰ جراحی تغییر زن به مرد چه داخل ایران و چه خارج و البته چه ایرانی و چه بیماران خارجی سفر کرده به ایران، داشته است. حدود ۴۰۰ جراحی تغییر جنسیت یا آنطور که خودش معتقد است، «ترمیم جنسیت»، دکتر کهن زاد را به یکی از رفرنس‌های جراحی تغییر جنسیت در دنیا بدل کرده است.

 

او در سال ۲۰۱۶ در مقاله‌ای در مجله "aesthetic  plastic surgery journal"  تکنیک جراحی ویژه ای را در درمان بیماران خطا-جنسی زن به مرد ارایه کرده که مرجعی برای جراحان این طیف در دنیاست. دکتر کهن‌زاد البته موزیسین هم هست که در انتهای گفت‌وگو بیشتر دراین‌باره می‌خوانید.

 

وسط بحران کرونا و عالم‌گیری آن که آینده بشر را تحت تاثیر قرار داده است تغییر جنسیت چه می‌گوید؟ 

 

اجازه بدهید که من بحث را محدود به نام های شناخته شده نکنم؛ چرا که در به خصوص موردی که شما نام می برید و این روزها شایعه شده و تکذیب شده هیج اطلاع دست اول و قابل اعتمادی ندارم؛ که اگر می داشتم هم تا زمانی که رضایت کاملا روشنی در میان نباشد، به هیچ روی حرفه ای و اصولی نخواهد بود که سَرَکی حتی به نیت خیرخواهی در زندگی خصوصی فردی کشید. ابتدا بهتر است با این مقدمه آغاز کنم که تکان عجیب و غریبی که کووید ۱۹ در تمدن بشری انداخته است، باعث شد تا بیشتر به این موضوع اعتقاد پیدا کنم که مرزها قراردادی ترین مزخرف نوشته و یا نانوشته شده تمدن ما هستند و این قضیه را امروز دیگر عملا می‌بینیم. همه ما در یک زمین هستیم و وقتی بلا می آید با هم گرفتار می‌شویم. اگر آلودگی اتمی در اوکراین و چرنوبیل پیش آمد همه مبتلا می شوند. سبزی های آلوده آن دوران به اسکاندیناوی هم  رسید. ما یک بستر انسانی داریم و شور بختانه کووید ۱۹ سیلی محکمی به ما زد. به هر حال این بحران باعث شد تا تمرکز کنم و در این بازنگری در کلیت همه ارزش های تثبیت شده ای پیشینم  تلنگری را تجربه کنم.

 

به نظرم کرونا می تواند دستاوردهای تمدن ۱۴-۱۵ هزارساله بشر را نابود می‌کند.

 

خدا نکند پیش آید چون ما برای ساخت، اداراک و جااندازی و به خصوص برای به کار بستن فرهنگ و تمدن تا این مرحله، جان ها دادیم و تمدن ها سوزاندیم و این در همه دنیا  وجود داشته است. انسان بر حسب موقعیت های نژادی، مهاجرت ها کرده است و از آفریقا به نواحی مختلف جهان کوچ کرده است؛ گروهی به بین‌النهرین آمدند و دیگران هم در جاهای دیگر پخش شدند و حالا با کرونا یک سیلی محکم از سوی طبیعت به تمامیت ما زده شده است.

 

این وسط، جنسیت چه جایگاهی دارد؟ 

 

یکی از چیزهایی که در مدت همه گیری ویروس کرونا به آن فکر کردم همین موضوع جنسیت است که ۳۰ سالی می شود که درگیر آن هستم. درباره آن هم مطالب فراوانی نوشته ام و به ویژه با پوست و استخوان در ملموس ترین لایه های مماسی ،خود آن را حس کرد ه ام و در تماسی که شاید حتی خود بیمار هم بدان میزان نزدیک نمی شود ، در لایه های گوشت و بافتی این ماجرا رفتم. فکر می کنم اگر قرار است همچون ققنوس  شده از خاکستر دوباره بلند شویم نیازمند دست آویزها باشیم. الان اتفاقا باید دوباره به اصول راستین تمدن خود برگردیم و مجالی برای مرور دوباره غلط ‌ورزی‌های خود و آن مبادلات خطایی که در اندیشه و عمل داشتیم برگردیم ؛ و درکنار آن به اصول مشترکمان فکر کنیم تا شاید شانسی داشته باشیم. من این اتفاق را یک گوشزد می بینم. ندای پرطنینی که خیلی شنیدنی است ؛ می گوید که ما در عالم هستی رقمی نیستیم و اگر رویمان را زیاد کنیم با تلنگری حذف خواهیم شد. ما مجبوریم از قواعد و از تمایل های غالبی که این عظمت چندین میلیارد ساله تعریف کرده پیروی کنیم، تازه در حدی که آن را فهمیده ایم. جنسیت به نظر من همچنان یکی از استثناهاست به دلیل اینکه در دل این بحران با همه مسائل و شدائدی که می بینم همچنان گروهی هستند که اولویتی بالاتر از جنسیت گنگ خود ندارند و همچنان دردمندانه و پی‌گیرانه بدنبال محقق کردن آن‌ هستند!

 

در این دوران همه گیری کرونا بیماران gid، اختلال هویت جنسی (ترنسکشوال) من کم نشدند و چه بسا نگران تر و با اشتیاق تر شدند. مثل اینکه اتفاقا برای ایستادن در زیر رگباری که بر ما در این بلا نازل می شود، نیازمند تجربه حس جاذبه و وزن هستند و از قضا در نبود آن نیازمند تامین مصرانه‌تر آن‌اند! وقتی متولد می شویم با خودمان بودن را محقق و تجربه می کنیم؛ ولی چه کسی منکر این می شود که ما در واقع آن ِ واقعی خود را زمانی می فهمیم که مفهوم مرد یا زن بودن را ادراک می کنیم. آن زمان است که بودن واقعی را تجربه می کنیم. همیشه گفته ام افرادی که هویت جنسی زیر پرسش دارند، در بهترین نگرش ها مثل قهرمان بوکس سنگین وزن دنیا می شوند که با طنابی از سقف آویزان شده و به اندازه ۵ سانتیمتر با زمین فاصله دارد. در این حالت دیگر مهم نیست که بهترین بوکسور زمانه است زیرا یک بچه ۶ ساله هم می تواند با او بازی کند چون وزنی ندارد؛ وقتی هویت جنسی نباشد، وزنی وجود ندارد. آن چه که من از بدو ورودم به ایران درباره اش صحبت کردم، روشن کردن همین واقعیت است که هویت جنسی بسیار مهم تر از آن چیزی است که آدم ها می فهمند. هویت جنسی هسته مرکزی توجیه بودن ماست و وقتی نیست، این دوگانگی در مثبت‌ترین نگرش‌ها شبیه آن قهرمان به ظاهر موفقی است که پا بر زمین ندارد و بازیچه بادها  می‌شود. 

 

از این حرف های شما نتیجه می گیرم که بحران ها ما را بیشتر به فردیت خود سوق می دهند و طبیعتا جنسیت هم بخش بزرگی از فردیت ما است. 

 

هویت جنسی سبب ادراک آن بودنی است که گفتم تجربه می کنیم. وقتی وارد این دنیا می شویم بودن را با خود آورده ایم اما از همان زمان متوجه می شویم که چه تصویری از خویش از نظر جنسی به درستی داریم. شاید در این ۳۰ سال و اندی که درگیر این فضا هستم این را درک کردم که ما یک تصویر از خویش داریم که به آن body self image (تصویر خود از بدن) می گویند. هر فردی زمانی که چشمان خود را می بندد تصویری از خود را می بیند . مشکل این گروه در نحوۀ تکوین و موجودیت این تصویر است . یعنی این افراد وقتی چشمان خود را می بندند به خصوص در دوره ای که انسان به طور طبیعی به جستجو گری و اکتشاف مختصات جنسی خود می پردازد. نخستین تجربۀ برخورد با این تصویر در اوان بلوغ و مثلا در حمام یعنی زمانی که فرد تصویری از خویش را در آینه می‌بیند، رخ می دهد. این گروه از بیماران بین آن چیز که در آینه می‌بینند با آن‌چه در تصویر ذهنی از بدن خود (body self image) سراغ کرده است، تعارض آشکاری را می یابد. این تعارض متزاحم کم کم به بیزاری‌جویی‌های وخیم منتهی می شوند. 

 

چه اتفاقی می افتد وقتی فرد اولین تصویر از خودش را نمی پذیرد؟ 

 

نخست اینکه دلایل این موضوع را نمی دانیم. درباره ترنسکشوال‌ها (اختلال هویت جنسی) هنوز ندانسته ها خیلی زیاد است. این بیماری ترکیبی از موارد مختلف و شرایط و مسائل ژنتیکی، خانوادگی و ناشناخته‌ها است. من بیش از ۳۰۰ زن را در ایران  به مردبرگردان کرده ام. به اعتقاد من ترنسکشوالیتی، شکل خاصی از همان تعارض body dysmorphic disorder (bdd) (بدشکلی بدن) است. به عقیدۀ من و نتیجه‌ای از تجربه سه دهه‌ایم، اختلال هویت جنسی تظاهر انتهایی ایراد در چنین تصویرسازی خطاکارانه از خودِ خویش است. اگر من چشمم را ببندم و تصویر شهریار کهن‌زاد را ببینم، در صورتی که این تصویر به‌درجه‌ای با آنچه واقعیت قطعی از مختصات من است، باشد، ایرادی در تصویر سازی از خویش وجود دارد. این نکته لازم است که این اختلال همیشه مشکل ساز نیست! برای نمونه اگر تصویری که فرد از خود واقعی دارد تنها به‌میزان ناچیز و معقولی متفاوت ولی پیشرفته شده و مطلوب تر باشد از قضا مفید واقع شده و فرد را معتمد به نفس‌تر می‌کند؛ در شرایطی معکوس یعنی در آن گروه که همواره تصویری فروتر از خود سراغ می‌کنند درجۀ اعتماد به نفس افت می‌کند. ظهور و بروز حداکثری این تفاوت در پایان طیف ِابتلا به اختلال هویت جنسی می انجامد.

 

جی آی دی همان ترنسکشوال ها هستند؟

 

بله و بهتر است که از همین اصطلاح  "اختلال هویت جنسی"gid) gender idenity disorder) استفاده کنیم . 

 

شما از این گفتید که فرد از خود نارضایتی دارد فرض کنیم در مورد ماجرای یک چهره مطرح در جایگاه اجتماعی و هنری که دارد چه اتفاقی می افتد که فردی در این موقعیت ترجیح می دهد تغییر جنسیت دهد؟

 

در همه دنیا نمونه های بسیاری در این مورد وجود دارد. در سال هایی که در ایران کار کردم دو نمونه از افرادی را می شناسم که در بهترین شرایطی که داشتند زندگی خود را رها کردند تا خود خویش را پیدا کنند. درباره چنین شخصیت‌هایی هم برای من جای تعجب ندارد. تعجب آن زمانی است که پیش فرض های درستی در ذهن شنوندگان این اخبار وجود ندارد. فردی که هویت جنسی مخدوش داشته باشد اگر بهترین خلبان دنیا هم باشد مسافران او در خطر هستند. به همین دلیل است که من از ابتدای فعالیت خود تاکنون گفته ام که مشکل درمان ترنسکشوالیتی، ابعاد خانواگی، اجتماعی و جهانی دارد. جامعه ای که هویت جنسی آن معیوب باشد جامعه سالمی نمی تواند باشد. بنابراین باید در جهت اصلاح باشیم. اصلاح بیماری و همچنین اصلاح جامعه در مواجه با چنین مواردی. چرا باید این بیماران پس از گذران یکی از پردغدغه‌ترین دوره‌های تشخیصی و درمانی با دردسر تغییر محل زندگی، محیط کار ... و معضل های مشابه همچنان درگیر باشند؟   

 

فکر می کنم سامان ارسطو، کارگردان و بازیگر تئاتر یک نمونه موفق در این زمینه باشد.

 

بله، کاملا؛ من او را جراحی کردم. سامان از افرادی است که ثابت کننده این موضوع است که تحول وقتی به جا باشد چقدر موثر است. یک فرد مستاصل و پریشان به جایی می رسد که در آینده کاری خود بسیار موفق هم می شود. این اتفاق باعث می شود تا در افرادی که منتظر این اصلاح هستند دید مثبت به وجود آید و همچنین در نظر افرادی که نسبت به این قضیه سوءتفاهم دارند باعث تغییر می شود. چرا وقتی جنسیت فردی اصلاح می شود و به اصل خود باز می گردد باید نگاه ها در محله ها بر او سنگینی کنند. 

مساله ای که وجود دارد این است که سامان ارسطو موضوع را پذیرفت و در اجتماع هم اعلام کرد. 

با این وجود با صراحت به شما می گویم اگر همه مردمان دنیا بایستند و با فردی که مشکل هویت جنسی دارد مقابله کنند، اپسیلون مصالحه‌ای در تمایل و کشش روانکاه ِنیاز به تغییر، وجود نخواهد داشت. در چنین شرایطی ممکن است بدلیل موانعی که پیش می آیند، هرگز قادر به محقق کردن جنسیت اصیل خود نشود؛ اما جای کمترین تردید در عدم ثبات، تزلزل و بی هویتی دردآور وی در اجتماع نخواهد بود.

 

تبدیل زن به مرد در جامعه ایرانی قابل پذیرش‌تر از تغییر کردن یک مرد به زن است.

 

بله همین است. ترمیم ترانسکشوالیتی در جامعه و تبدیل او در اتاق عمل نیست. مددکاری هایی که در این موضوع وجود دارد و همچنین رسانه ها که باید آگاه‌سازی کنند ضعیف عمل می کنند. باید مسایل را در جامعه جا بیندازیم و در اجتماع با آگاه سازی، عادت هایی را به وجود آوریم. 

 

کمی از بحث جامعه شناسی این موضوع فاصله بگیریم؛ فردی با مشکلاتی که درباره آن ها صحبت شد به شما مراجعه می کند برای کمک به او چه تلاش هایی می کنید آیا برای منصرف کردن او از عمل هم کاری می کنید؟ 

 

همانقدر که مساله ترمیم خیلی حیاتی است مساله بیماریابی غلط هم می تواند هم ردیف با یک جنایت باشد. همه مواردی که به ویژه در اواخر دهه شصت و هفتاد میلادی رخ داد سر همین ماجرا بود که تعداد فراوانی از جماعتی که در آن ها ترمیم انجام شد هموسکشوال ها بودند. اتفاقا آن ها اگر تبدیل شوند به دلیل اینکه اختلال هویت جنسی ندارند و در واقع اختلال رفتار جنسی دارند، باعث رخ داد یک جنایت خواهد شد. تصور کنید فردی را با رفتار معیوب درون یک جسم اشتباهی که ترنسکشوال جدید است با عمل جا داده اند. همین  باعث شروع مشکلات این فرد می شود و بسیاری از آن ها هم خودکشی می کنند. 

 

بیماریابی بسیار مهم است.

 

بله. در همه دنیا اطلاعات درباره این بیماری محدود است و گاهی پیش می آید که من در مواجه با بیمار تعداد فراوانی سوال پیچیده می پرسم تا بیمار بتواند حرف اصلی خود را بگوید. این بار را جامعه با تابوهای خود تحمیل می کند که بخشی اعظم از آن ها نا بجایند و انحرافی.  

 

درباره شرایط جراحی بیماران بگویید. 

 

تکنیک های جراحی در ابتدا محدودیت هایی داشتند به ویژه تا دهه ۸۰ میلادی. در این میان ترمیم زن به مرد بسیار سخت تر بود. برای یک فرد با اختلال هویت جنسی اگر درست گزینش شده باشد ترمیم یک الزام است.

 

یعنی شما معتقدید که اگر بیماریابی درست باشد محدودیت های اجتماعی نمی تواند فشاری برای انجام عمل ایجاد کند؟

 

بخشی از مشکل هم همین است. افرادی هستند که با وجود اینکه الزام ترمیم را دارند اما صلاح نیست تبدیل شوند. مسائل جنایی و خانوادگی در آن وجود دارد. در حال حاضر فقط عمل جراحی تنها راه حل نیست و در جامعه ایده آلی که در هیچ جای دنیا وجود ندارد و در ایران هم با همه تحولی که در عمل های جراحی در آن صورت گرفته، اما در بعد اجتماعی بسیار بسیار ضعیف هستیم. 

 

تبلیغ برای پذیرش این افراد در اجتماع و تغییر برخورد در مورد آن ها آیا به معنی تشویق برای انجام عمل جراحی است؟  

 

تبلیغ به معنی تشویق نیست. اگر فردی بیمار نباشد شما هر کاری کنید نمی توانید او را تغییر دهید. مثلا این باور غلط وجود دارد که اگر به پسر بچه لباس دخترانه بپوشانند در بزرگسالی دچار اختلال هویت می شود این پیش‌فرضیات نابجا و گمراه کننده هستند. عوامل تسهیلی داریم اما اصل قضیه مساله دیگری است. 

 

روند بیماریابی تا رسیدن به عمل جراحی چگونه است؟

 

افراد وقتی چیزی را ندارند و می خواهند آن را مطلوب کنند به دنبال ایده‌آلیسم آن می روند. آن گروه از مردانی که تبدیل به زن می شوند تصویری که از ترمیم در ذهنشان است مثلا چیزی شبیه به هنرپیشه های هالیوود است و تبدیل شدن خود را با تراز او می سنجند اما در مرد شدن ها فرد مثلا می خواهد شبیه به آرنولد باشد بی آنکه بداند آدم های طبیعی جامعه اینگونه نیستند. نکته ای که من در جراحی ها نهایت سعی خود را می کنم این است که افراد از ایدآلیسم گرایی به دریافت واقعیت ها برسند. گاهی بیماران از منفی گویی های من ناامید می شوند چون انتظارات آن ها را پایین می آورم و برای همین است که آن ها از اصلاحی که در پایان صورت گرفته راضی هستند. بنابراین غیر از اینکه حتما باید مجوز داشته باشند بین ۳ تا ۶ ماه هم خود با آن ها ارتباط دارم تا به شناخت برسم و اگر گروهی باشند که به واقعیت دست پیدا نکنند امکان ندارد آن ها را عمل کنم. 

 

از ابتدا تا انتهای پروسه اصلاح چه متخصصانی با بیمار سر و کار دارند؟

 

از ۲۰۰۸ تاکنون بیشتر بیماران من زنانی هستند که می خواهند به مرد ترمیم شوند و بخشی از عمل ها را در جای دیگری و توسط متخصصان دیگری انجام داده اند و من فقط ترمیم نهایی را روی آن ها انجام می دهم. 

 

یعنی شما مشکلاتی را که تا پیش از ۲۰۰۸ داشتید دیگر ندارید؟

 

بله. مثلا بیمارانی هستند که سینه ها، تخمدان و رحم را برداشته اند به من مراجعه می کنند.

 

مراجعه کننده مرد به زن هم دارید؟

 

بله تا سال ۲۰۰۸ بیش از ۱۰۰ نفر ترمیم مرد به زن داشتم.

 

آیا همچنان از خارج از ایران پیشنهاداتی برای انجام عمل جراحی دارید؟

 

حداقل ۵ بیمار از آمریکا همین الان دارم. از آلمان، هندوستان، پاکستان هم بیمارهایی دارم. 

 

عمل های زن به مرد موفق تر است یا مرد به زن؟

 

از نظر تکنیکی هر دو امکان پذیر هستند اما در نهایت رضایت بیمار است که شاید مورد سوال شما باشد که رضایت بیمار هم به آن شرایطی که گفتم بستگی دارد و اینکه تا چه اندازه با بیمار در این زمینه گفت‌وگو  می‌شود و او به واقعیت آنچه می‌دهد و می‌گیرد نزدیک شود. در واقع اگر نگاه ایده‌آلیستی او حذف شود درجه رضایت بیمار بالا خواهد بود. 

 

بیمارها تحت حمایت بیمه قرار دارند؟

 

تعدادی بیمه هستند اما متاسفانه شرایط به گونه ای است که اگر تامینی برای بعد از عمل داشته باشند بسیار مهم تر است. وجود ضمانتی برای داشتن کار پس از عمل. بیشتر استیصالی که این افراد دارند از واخوردگی هایی است که پس از عمل دارند و علی رغم این که بسیار با استعداد و تحصیل کرده هستند اما از جامعه طرد می شوند.

 

در کتاب شما به چند نمونه خاص اشاره شده است، یک مورد، زن و مردی بودند که هر دو تغییر جنسیت دادند.

 

در دوره ای خانمی به من مراجعه می کرد و می خواست تبدیل شود. در پروسه ای که در حال انجام کارهای او بودم متوجه شدم که همسر همین خانم هم بیمار من است و می خواهد ترمیم شود.  آن ها دو بچه ۳ و ۵ ساله هم داشتند . حدود ۸ سال هم بود که ازدواج کرده بودند. این ماجرا مربوط به حدود ۱۷ سال پیش است. 

 

آن‌ها می‌دانستند که طرف مقابل برای ترمیم به پزشک مراجعه می‌کند؟

 

بله می دانستند و اتفاقا بسیار افراد تحصیل کرده ای هم بودند و نسبت فامیلی نزدیک هم داشتند. به هر حال دو ترنسکشوال بودند که تحت فشارهای خانوادگی با هم ازدواج کرده بودند.  این دو در ابتدای پروسه ترمیم با هم به من مراجعه نمی کردند اما بعدها با هم آمدند و چند سال پس از عمل آن ها را در جلسه ای به همراه فرزندانشان دیدم. در این مورد خاص هر دو آگاهانه به واقعیت ها واقف بودند و هم مجوز گرفته بودند. فقط در اولین جلسه به من نگفتند که با هم نسبت دارند و گرنه هر دو از ماجرای همدیگر مطلع بودند. 

 

بعد چه اتفاقی افتاد، آیا آن ها را عمل کردید؟

 

بله آن ها عمل شدند. در یک جلسه ای دو بچه آن ها هم حضور داشتند و در آن لحظات من شک کردم. الان مدت طولانی است از آن ها خبر ندارم اما دو سه سال بعد از عمل آن ها را دیدم و تردیدم به یقینی آرام بخش تبدیل شد و با خود فکر کردم که بسیار کار درستی انجام دادم زیرا در نگاه فرزندان جایگاه پدر و مادری درست را دیدم. 

 

در این سال ها مورد خاص دیگری هم داشته‌اید؟

 

خوشبختی و جذبۀ کار من در مورد های خاص همیشگی است! کشاورز چای‌کاری در لاهیجان با همسرش به اینجا می آمد و زن خود را تبدیل به مرد کرد. بعد آن زن رفت و ازدواج کرد. اما کشاورز دیگر هرگز ازدواج نکرد و بچه هایش را با کمک مادر خود بزرگ کرد.  این داستان بقدری بار دراماتیک داشت که یگی از فصول مهم کتاب "برزخ تن" را به وی اختصاص دادم.

 

موارد خاص غیر ایرانی که داشتید چه بودند؟

 

از کویت و آلمان و اتریش چند مورد خاص داشتم. یکی از آن ها پرفسوری بود که در کمپانی معروف بایر آلمان کار می کرد. و الان هم در کانادا زندگی می کند. همسرش هم داروساز است. 

 

شما فعالیت‌های غیرپزشکی هم دارید، موسیقی کار می کنید. علاقه شما چطور به موسیقی قوی شد؟

 

آهنگسازی می کنم و از عشق ورزی هایی که به حافظ و مولانا دارم که بگذریم ، کلام موسیقی هایم را به پارسی و انگلیسی می نویسم. تنظیم اکثر قریب به اتفاق کار هایم نیز از خودم است. روزی یکی دو ساعت هم ساز می زنم.

 

از آهنگ‌سازی چطور به خوانندگی رسیدید؟

 

برای من موسیقی مثل نوشتن و بیان یک اندیشه است. برای من گویش ها گاهی وقت ها شبیه به موسیقی هستند چون موسیقی را می شناسم و موسیقی را کمتر از پزشکی نمی دانم.موسیقی از کودکی با من بوده و اولین سازی را که در راه مدرسه خریدم در کلاس دوم ابتدایی بود، یک ساز دهنی خریدم و در ۱۳ سالگی هم با جمع کردن پول توجیبی گیتار خریدم.

 

چگونه به خوانندگی علاقه مند شدید؟

 

خوانندگی شغل نیست. ما تعاریفی در ایران داریم که غلط است. در کشورها با فراگیری اصولی موسیقی  کمتر داریم که کسی موزیک رابرایش بنویسند، فردی شعر بسُراید، یک نفر وظیفه تنظیم آهنگ را داشته باشد و گروهی نوازنده هم بنوازند و کسی هم به عنوان خواننده فقط بخواند.این رفتار عمدتن در موسیقی کلاسیک و آن هم در کاربرد صدای انسان در جایگاه یک ساز کار برد دارد. در واقع خوانندگی تنها و صرفن یک صدای انسانی نیست ؛ باید حامل یک اندیشه و شخصیت فکور نیز باشد. من ۳۶ ماه سرباز وظیفه لشکر ۸۴ خرم آباد بودم و به عنوان پزشک در مقدم ترین خطوط جنگ تزاحم و نبرد حضور داشته ام  چگونه می توانم تجارب دست اول از آنروزهای پر دغدغه و یا اصلن آنچه  دیگر تجارب من  در زندگی ام بوده است را بدهم کس دیگری به عنوان خواننده بخواند زیرا این حرف هایی است که من بهترین راوی آن هستم . بویژه که در این زمینه بقدر با کفایتی تسلط پُر ریاضتی را کسب کرده ام. 

 

چرا انگلیسی می خوانید؟

 

حتی اگر مولانا و حافظ را در انبان دماغی خود داشته باشید تا آن زمان که نتوانید با محملی جهان فهم ارتباط بر قرار کنید به گنگی می مانید که تنها می داند تازه اگر بداند... بویژ که حرفی که من در تمام زندگی داشته ام ربطی به جغرافیا ، نژاد، ... یا ملیت ندارد . وقتی نیت شما مثلن ضدیت با همنوع کشی و جنگ بعنوان کریه ترین واقعیت در زندگی بشراست ،عقلانی تر این خواهد بود که به زبانی بگویید که همگان درکش جدای از ملیت ، کشور ...یا زبان درکش کنند. و اگر نیت این است شما خود چه زبانی را توصیه می کنید ؟

 

چند قطعه ساخته اید؟

 

معتبرترین آلبوم من نغمه های صلح (songs for peace) است. مجموعه ای که با ارکستر کمیتاس ارمنستان و با رهبری لوریس چکناواریان که در ارمنستان ضبط کردم و آن را بیش از ۳۰ بار اجرا کردم. با ارکستر رادیو ملی اکراین , و ارکستر سمفونیک تهران هم  بارها در تالار وحدت وسالن بزرگ وزارت کشور اجرا کردم. چند کار لایت راک آلبوم "این یا آن" " پیشکش عشق"  روی شهر یاران و شعر تر  موسیقی ای نوشتم . در فیسبوک مورد توجه یکی از پروفسور های مدرس صدا و هارمونی دانشگاه ایالتی اوکلاهما قرار گرفت تا مجوز اجرای مجدد "شهریاران"رادر فورمت سوپرانو برای خود بگیرد . برای من جالب و سرشار افتخار  بود که خانمی که جز ده سوپرانو  برتر آمریکا است قطعه ای از حافظ را با موسیقی من آن هم بر صحنۀ اکادمییک یک دانشگاه بزرگ  اجرا می کرد .آلبومی را هم روی اشعار مولانا ساخته ام "عشق و دیگر هیچ" (love and nothing more) . محور آن مطلق عشق است . مولانا را نماینده عشق شرقی قرار دادم و ویکتور هوگو را نماینده مهرورزی در غرب.  کار را حوزه هنری انتشار داد.  

 

منبع: همشهری آنلاین

انتهای پیام/